Emigrant Bird
دلبرک مینویسد
چهارشنبه، اسفند ۷
Dear Taleb Amoli
ز غارت چمنت بر بهار منتهاست
كه گل بهدست تو از شاخ تازه تر ماند
طالب آملی ِ جان
یکشنبه، آبان ۳۰
در حاشیه یادهایت
زمین روشنی تو را حدس می زد
تو بودی هوا روشنی پخش می کرد
و من
هر گلی را که می دیدم از
دستهای تو آغاز می شد
و
آبی که از بیشه دور می آمد آرام
بوی تو را داشت
من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را خواهی آورد
پنجشنبه، آبان ۶
Wearing the Inside out
I 'm holding out
For the day
When all the clouds
Have blown away
شنبه، شهریور ۲۰
امیدهای بزرگ
سبزه ، سبزتر بود
نور ، نورانی تر بود
و مَزه شیرین تر
شب های شگفتی
دوستان دورمان بودند
چه بامدادان درخشانی
آب ، جاریست
رود ، بی پایان
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)